آقای داوود آبادی

 

بیش از آنکه از محتوای پاسخ شما ناراحت شوم از نثر شما افسرده شدم نثر ادبیات انقلاب بالا بلند تر از این نوشته هاست . پس توصیه می کنم چماقها را از آستینتان بیرون بیآورید تا راحت تر بنویسید.

 

زحمت بی ثمری کشیدید در مغشوش کردن حرفهای من با پسرم. اما بگذارید صریحتر بگویم :

 دم این نسل گرم که در سینمای اخراجی ها خندید، کاش به جای نسل من هم می خندید که جرات نکرد به تفکر بسته ریاکارانه و چماق پوش شما بخندد .

حکایت شما حکایت حاکم مستبدی ست با چهره ای عبوس که جرئت خنده را در مردم خود کشته است و حالا که سر ذوق آمده، می خندد تا همه بخندند . مردم می خندند هم به کارگردان هم  به آرمانهای کارگردان ، اما آرمانهای کارگردان آرمانهای من هم بود، من دوست ندارم همه به سرمایه جان من بخندند چرا که من از مسیر شما برای رسیدن به آرمانهایم نرفتم . تاریخ سیاسی ایران لابراتوار رفتارهای متعارض شما نیست، پس لطفا با آرمان های من بازی نکنید.و

 

بگذارید مردم به چیزهای دیگر هم بخندند.