گوشه ی ابروی ماهُ می شه دید


زیر سقف ِنقره‌کوب آسمون
شبح شهر سیاهُ می‌شه دید

ترمه و عقیق و آب و آینه
گوشه‌ی ابروی ماهُ می‌شه دید

بعضیا مثل ستاره‌ها؛ سپید
رفتن و تکیه به آسمون دادن

بعضیا رو پشت بوم خونه‌شون
موندن و ماهُ به هم نشون دادن

باز باید یه دور دیگه بگذره
از همین یک دو سه روز عمرمون

می‌مونیم یا نمی‌مونیم با خداس
پای سفره‌های افطار و اذوون

کاشکی عطر نفس فرشته‌ها
این دل عاشقُ مبتلا کنه

کاشکی بارونی بیاد از آسمون
قلبای شکسته رُ طلا کنه

کاش زمونه فرصتی به ما بده
فرصت دوباره آشنا شدن

کاش یه بارم ما رُ قابل بدونن
برا پر کشیدن و رها شدن

خوش به حال اون ستاره‌های دور
که غبار جاده رُ جا می‌ذارن

سوار اسب سیاه شب می‌شن
تو رکاب ماه نو پا می‌ذارن

خوش به حال اون جوونه‌های نور
که شدن شکوفه‌های شب عید

اونا که پرنده‌های دلشون
از رو دستای قنوتشون پرید

من خیس بارونای هر روزم


هر جا برم حال و هوای تو

دست از سر من بر نمی داره

کبریت روشن کن تو تاریکی

دیوونگی حال خوشی داره

 

کاش این غرور خسته بنشینه

کاش اون هوای گریه برگرده

من سعی کردم مهربون باشم

لحن منُ دنیا عوض کرده

 

با من که هستی چترتُ وا کن

آغوش من هر روز بارونه

باور نکن پیش تو آرومم

پشت سکوتم، گریه پنهونه

 

من خیس بارونای هر روزم

با من که هستی چترتُ وا کن

کبریت روشن کن تو تاریکی

بی تابی دستامُ پیدا کن

 

من عاشقت بودم، تواین دنیا

عاشق شدن دیوونگی می خواد

کبریت روشن کن که برداره

مردی که قلبش رو زمین افتاد

 

هر جا برم حال و هوای تو

دست از سر من بر نمی داره

کبریت روشن کن تو تاریکی

دیوونگی حال خوشی داره

 

روز مبادا

سه رباعی ارتجالا سروده شد برای روز مبادا به سبک همشهریم جلیل صفربیگی که از مبتکران  این فضاست و به یاد قیصر



امید که باشی و فراوان باشی

مطبوع ترین دلیل انسان باشی

خورشید تو چشمهایمان را می زد

ما چشم نبستیم که پنهان باشی

 

بی خوابی خاک از انتظاری خسته ست

پیداست که جانش به کسی وابسته ست

یک نیمه شب است و نیمه ی دیگر روز

چشمی به تو باز و چشم دیگر بسته ست

 

ایضا هنگام تماشای بازی ایتالیا و برزیل

 

با آنکه هنوز اختلافی مانده ست

با یاد تو فرصت تلافی مانده ست

گل می کنی ای بهار پنهان در من

یک ثانیه از وقت اضافی مانده ست