عشق


سینمای اصغرفرهادی رو دوست دارم این رو تو گفتگو با مجله بیست و چهار  هم گفته بودم جایزه ی اصغر فرهادی احترام دنیای صنعت  و فرهنگ بود به سینمای ما از اینکه نسل ما به ذایقه جهان نزدیک شده  احساس خوبی دارم .




بي هیچ اسمی مي شه عاشق شد

بي هيچ ردي از خدا رو خاك

من سال ها عاشق شدم بي او

يك حس بي تفسير وحشتناك

 

من عاشق رفتار هاي تو

اين ترس بي اندازه از دينم

تو عاشق چيزي كه پنهونه

من عاشق چيزي كه مي بينم

 

بي هیچ اسمی مي شه عاشق شد

جادوي اين دلدادگي كم نيست

تا سيب هاي كال بي تابند

حواي من تقصير آدم نيست

 

دور از تو افتادم ولي هر شب

حس مي كنم بسيار نزديكي

خاموش شد فانوس من اي كاش

عادت نمي كردم به تاريكي

 

بی هیچ اسمی مي شه عاشق شد

بي هيچ نامي از تو يا از من

بيدار كن اين ترس پنهونُ

اين عادت هر روزه رو بشكن

ترانه شیدایی نسخه ما قبل نهایی

هنوز عادت به تنهایی ندارم

باید دلتنگیُ طاقت بیارم

اسیرم بین عشق و بی خیالی

چه دنیای غریبی بی تو دارم


نمی دونی چقد از گریه سیرم

کمک کن تا دوباره جون بگیرم

یه وقتایی به من نزدیکتر شو

دارم حس می کنم از دست می رم

نمی ترسی ببینی       برای دیدن تو    یه روزاز درد دلتنگی بمیرم

تو که باشی کنارم    می خوام دنیا نباشه    تو دستای تو آرامش بگیرم

بگو سهم من از عشق     چی بوده غیر ازین تب    تو رو دارم به جز تنهایی امشب

تو رو دارم که هر شب     میای آروم کنارم    نمی تونی ببینی درد دارم


دارم تاوان دلتنگیمُ می دم

کنار تو به آرامش رسیدم

تو می دونی که تنهایی عذابه

خدایا از تو تنها تر ندیدم

"حق با سكوت بود " ياد داشتي در باره جايزه ي قيصر امين پور

همیشه دوست داشتم عرصه رقابت آفرینش های ادبی بعد از انقلاب به شرایط طبیعی و آرمانی اش برسد. همین که چهره های متفاوت می توانند از شرایط موجود بهره ببرند، قدم برداشتن به سمت همان مسیر است. اما دوست نداشتم این اتفاق در شرایط بحران بیفتد؛ در شرایطی که تظاهر به رفتار دمکراتیک، امتیازی می شود برای مدیران فرهنگی که اساساً اعتقادی به آن ندارند و جریان دگر اندیش و مستقل از نظریه های انقلابی، طعمه ای برای آن شود.

فضا سازی رسانه های رادیکال برای زیر سوال بردن جایزه‌ي قيصر امين‌پور، نوعی آلارم به جامعه برای نشان دادن وجهه‌‌ي دمکراتیک وضعیت فرهنگی ست!. میدان دادن به جریان های مستقل از سوی محافظه کاران فرهنگی و دفع روشنفکران دینی، سنت تاریخی رفتار صفویه را در ذهن تداعی می کند که مسیحیان جلفای اصفهان در حاشیه قدرت، امنیت داشتند اما اهل سنت که برادران دینی بودند حق معیشت نداشتند. ضمن احترام به همه ی متفکران و شاعران مستقل و تایید نظرگاه های علمی و آزادی حق انتخاب داوران بر اساس سلایق شخصی یا موازین علمی، دوست داشتم این اتفاق در فضایی آرمانی می افتاد نه در خلأ قدرت ناشی از رقابت گروه های رادیکال فرهنگی. البته عامل اصلی و محوری تحرک طیف های رادیکال فرهنگی بر ضد جایزه ی قیصرظاهرا یکی از ناکام های عرصه شعر و شاعری ست که در فقدان نهاد های نظارتی به باجگیری از جریان ها ی مستقل معروف است تامین معیشت این شاعر نمی تواند ریشه ی این معضل را بخشکاند چون این آدمها زیادند و هر چندگاه با ماموریت جدید وارد بازی می شوند و تصور می کنم ماموریت تخریب وجهه جایزه قیصر امین پور در روزهای اخیر و افشای به اصطلاح فعالیت های بی سر و صدای دفتر شعر جوان در بدنه ی فرهنگی دولت تنها نمایش ظرفیت فرهنگی دولت در برابر جریان های تمامیت خواه است این نمایش تنها یک اهرم سیاسی برای همراه کردن مخالفین و به چالش کشیدن تمامیت خواهان عرصه ی فرهنگ است خیلی بد بین نیستم اما در ماهیت رفتار های  این دو جریان رو در رو که در صحنه سیاسی جدال اشکار تری دارند دلسوزی برای فرهنگ کمتر می بینم ..

 

لازم به ياد آوري ست كه مطلب كامل در ضميمه ي صفحه ي فرهنگ و هنر اطلاعات به چاپ مي رسد


برای سالهای تنهایی مادرم

مگه می شه ماه تو خواب من بیاد
مث چشمای تو مهربون باشه
مگه می شه عمری از تو بگذره
زندگی هنوز برام جوون باشه

حتی آینه ،حتی قاب پنجره
مث عکسای تو دلبری نکرد
حال و روز منُ از کسی نپرس
دنیا با هیچکی برادری نکرد

مگه می شه زیر بارونای تند
چتر شونه های خیسم نباشی
مگه می شه تو شبای بی کسی
واسه این گمشده محرم نباشی

این روزای لعنتی که می گذره
گاهی خنده هاتُ کمتر می بینم
مث مهتاب ِ تو حوض خونه ها
گاهی تصویر تُ پرپر می بینم

گاهی یه خاطره، یه عکس قشنگ
از تو ، دنیامُ به غارت می بره
گاهی وقتا خیلی دلتنگ توام
این روزای لعنتی که می گذره

همه از عطر تو مهربون می شیم
رد پات رنگ گلای قالیه
ته چشم تو یه عکس گم شده س
ته قلب ما یه قاب خالیه