کیه چشمای تو رو ببینه طاقت بیاره

تو باید قصه باشی ، قصه حقیقت نداره

تورو از خیالِ شاعرا به من هدیه دادن

تورو از باغای خلوت خدا فرستادن

من که رسم عاشقی رو مثِ مجنون بلدم

تورو باور می کنم اما هنوز مردّدم

اون کدوم ابره که دلتنگ تو باشه نباره

کیه با چشم تو روبرو بشه کم نیاره

تو همونی که غم جدایی رو خاک می کنی

شکُ از لمس سر انگشتای من پاک می کنی


مصاحبه با روزنامه شرق

مجتبا پورمحسن؛ عبدالجبار کاکايي سال 1342 به دنيا آمده در ايلام. يعني موقع شروع جنگ 17 سالش بوده و به سبب نزديکي زادگاهش به عراق در بطن جنگ بوده و قاعدتاً مي تواند راوي خوبي از سال هاي جنگ باشد. با او درباره شاعران دولتي گفت وگو کرديم. اگرچه خودش اين دسته بندي را قبول ندارد و از همين جا گفت وگوي ما به جدلي درباره تقسيم بندي شاعران تبديل مي شود. بحث ديگر ما ادبيات جنگ بود و اينکه آيا جنگ به شکل واقعي اش در آثار شاعران ما نقش داشته يا نه. کاکايي چند بار از شعر کبوترش نام برد هماني که فريدون هم آن را خوانده. او اين شعر را نمونه اي از شعري مي داند که جنبه هاي تلخ جنگ در آن آمده است. اما کاکايي خيلي از آنچه من در ذهنم داشتم دموکرات تر بود و برخوردي منطقي با سوالات داشت. از عبدالجبار کاکايي تا به حال کتاب هاي زيادي منتشر شده است. آوازهاي سال هاي تاکنون، بررسي شعر پايداري ايران و جهان، فرصت ناياب، از تو دورم و بر شانه هاي باران ازجمله آثار کاکايي است. او هم اکنون در بنياد نويسندگان و هنرمندان وابسته به سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران مشغول به کار است. گفت وگوي شرق را با کاکايي بخوانيد.


برای دیدن و خواندم مصاحبه به ادامه مطلب بروید...