شهرزاد قصه ها
باز مي رسم به شهر در جهنمي ز دود
با مسافرانِ خواب با قطار صبح زود
خواب هاي نا تمام ، حرف هاي بين راه
بي تبسم و نگاه ، بي ترانه و سرود
پشت صندلي پر از نام هاي ناشناس
خاطرات بي صدا ، عقده هاي يادبود
جاده ها به شهرها کاشکي نمي رسيد
خواب هاي بين راه کاش واقعي نبود
روستاي من کجاست شهرزاد قصه ها
گم شده بهشت من در جهنمي ز دود
+ نوشته شده در یکشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۸۸ ساعت 23:25 توسط عبدالجبار کاکایی
|