اي خانه روشن؛
اي خانه روشن؛ شب ويران تو پيداست
آوار ستون هاي هراسان تو پيداست
بر چهره ي بي رنگ بهاري که نداري
حتي ترک خنده ي گلدان تو پيداست
از شانه ي ديوار، فرو ريخته قنديل
گيسوي پريشان زمستان تو پيداست
سرشار سکوتي ولي آواز تماشا
از روزنه ي پلک درختان تو پيداست
زنداني ديوار مشو پنجره باز است
فرياد بزن جرأت پنهان تو پيداست
+ نوشته شده در یکشنبه دهم شهریور ۱۳۸۷ ساعت 9:34 توسط عبدالجبار کاکایی
|