طعمِ زندون تو چشامه...
گاهی لازمه راجع به موضوع شعری حرفی زد کاری فعلا به نظریه مرگ مولف رولان بارت ندارم اما این ترانه واقعا برا یه زندونیه که با فداکاری معشوقش رو به زندگی دعوت می کنه حالا این زندون چی هست با شما اما ضریح بی اجابت می تونه میله های زندون باشه.
طعمِ زندون تو چشامه پِلكات’ جدا كُن از هم
پشتِ ميله ها اسيرم مْژه هات’ واكن از هم
بويِ بارون، بويِ خاك، سهمِ من از بهار همينه
برا زندونيِ خسته روز و روزگار همينه
وقتي آفتابْ نبيني ، وقتي ماه نياد تو رْوزن
برا تو فرقي نداره دنيا تاريكه يا روشن
از كبوديِ صداها ، نفسِ برفْ ميفهمم
از نگاهِ بي تفاوت معنيِ حرفْ ميفهمم
نازنين فكرِ خودت باش وقتي دنيا پا نميده
اين ضريحِ بي اِجابت كسي رْ شفا نميده
تو بايد پرنده باشي ، سهمِ من چارتا ديواره
عاشقي كُن كه پرنده فرصتِ عاشقي داره
+ نوشته شده در جمعه سی ام فروردین ۱۳۸۷ ساعت 10:40 توسط عبدالجبار کاکایی
|