ماه مياد گره گره اَخمِ شب’ وا مي کنه

شبِ تاريک’ پر از قصّه و رويا مي کنه

 

پشتِ ابرا مي ره و لباسِ مخمل مي پوشه

لبِ چشمه مي شينه ، چشمه ر’ زيبا مي کنه

 

يکي از همين شبا از آسمون پايين مياد

مي شينه کنارِ آب آستينش’ تا مي کنه

 

سنگايِ ريزِ تَهِ چشمه ر’ بالا مي کشه

با سر انگشتِ خودش پايين و بالا مي کنه

 

يا که من سنگِ کفِ کوچه يِ آسمون مي شم

يا که اون تو آب مياد چشمه ر’ دريا مي کنه