شیشه ی پنجره
شیشه ی پنجره
افشره ای از هوا و هیچ !
وهمی منجمد که ریاکارانه به روشنی می زند
نه برای عابر،
نه باد،
و نه گنجشک
دلیل آشکاری ست
که نیاید،
نوزد،
ننشیند،
در اتاقِ من
نمایش ِلال خوانی ِپرندگان، بر درخت روبرو
عبور پاورجین ِعابران
طرح ِجهانی صامت
پشت شیشه ی پنجره ی اتاق من
که هر روز دستمال می کشم
وبی دلیل
عابران دست تکان می دهند
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۲ ساعت 11:31 توسط عبدالجبار کاکایی
|