ماجرای من و ماجرای تو
طاووس پـُرافادهی مغرور، وای تو
تو بیپناه عالم و این کودکان خواب
بر شانه بستهاند طلسم دعای تو
من از کدام سو، به تو نزدیکتر شوم
افتادم از نفس، نرسیدم به پای تو
نفرت به عشق و عشق به نفرت شبیه شد؛
تلخ است ماجرای من و ماجرای تو
این عشق، جز حکایت دادوستد نبود
مردی برای من که بمیرم برای تو
+ نوشته شده در جمعه چهارم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 18:45 توسط عبدالجبار کاکایی
|
وبلاگ شخصی عبدالجبار کاکایی