در خویش فرو رفته ام از سایه ی چاقو

چون گربه ی وحشت زده خاموشم و ترسو


تاراج خزان بود و خران بود درین باغ

چون میوه ی آفت زده بی رنگم و بی بو


من آجر افتاده ی ده قرن سکوتم

تو روزن وامانده ی ده قرن هیاهو


دلتنگ ترم از گره بسته ی قالی
تاریک ترم ازشب بی روزن پستو

تو حاکم این شهری و من رند و زمین ،گرد
پیش از تو ثنا گویم و بعد از تو ثنا گو....