ده قرن سکوت
در خویش فرو رفته ام از سایه ی چاقو
چون گربه ی وحشت زده خاموشم و ترسو
تاراج خزان بود و خران بود درین باغ
چون میوه ی آفت زده بی رنگم و بی بو
من آجر افتاده ی ده قرن سکوتم
تو روزن وامانده ی ده قرن هیاهو تاریک ترم ازشب بی روزن پستو
تو حاکم این شهری و من رند و زمین ،گرد
پیش از تو ثنا گویم و بعد از تو ثنا گو....
تو حاکم این شهری و من رند و زمین ،گرد
پیش از تو ثنا گویم و بعد از تو ثنا گو....
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۱ ساعت 13:1 توسط عبدالجبار کاکایی
|