آه... آیینه
مادر ابر های باران زا
قطره ی گم در آب و آیینه
شور محروم عشق در آواز
نفس حبس راز در سینه
روزگاری ست با خیالی تلخ
می برم شنبه را به آدینه
گرهی وا نکرد از کارم
روضه ی نخ نمای دیرینه
رنج تو از حیا نهان و دریغ
وصله شد بر عبای پشمینه
ذوق واعظ به نام تو همچون
ولع کودکی به لوزینه
نام تو گم شده ست برمنبر
مهر پنهان شده ست در کینه
نفسم مات تلخ کامی توست
آه... ایینه ...آه آیینه
+ نوشته شده در سه شنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 12:38 توسط عبدالجبار کاکایی
|