آرمان خواهی یعنی زیاده خواهی ! تو دنیایی که کانون ارزش هاش متغیره ،زیاده خواهی هم می تونه ارزش باشه . حد خواستن های ما واقعیت هاست اما اگه آرمانی فکر نکنیم به یه جبر تاریخی تسلیم می شیم . مثلا : یه ملت کوچیک ، آرمانش استقلال اقتصادی می شه "اگه چه این شعار دیگه نخ نما و بی مصرف شده" اما خواستن استقلال اقتصادی ،لای چرخ کارتلای بزرگ نفتی و سیستمای وحشتناک پولی دیوانگیه .. نیس ؟با همه ی این حرفا نمی تونیم فطرت آدما رو از زیاده خواهی بر گردونیم ،حتی اگه نا معقول باشه ...بگذریم که آدما برای رسیدن به موفقیاتاشون برا خودشون استدلالای زیادی دارن ..ازاعتماد به توان خودشون گرفته تا اعتقاد به آیین ها و مسلک ها شون ،چون تو متون دینی هم وعده های بزرگ تغییر جبرتاریخی داده شده و همین هاست که آرمان می شه .شخصا به عنوان یک ادم آرمانگرای نسبتا خسته از سیاست و تاریخ عرض می کنم از زیاده خواهی های نسل خودم نگران نیستم ، اگر چه این ترانه رو برا هم نسلام گفتم که:

ما می خواستیم ،اما دنیا نمی خواست

جای امنی برا عاشقا باشه

دستامون تو دستای هم بمونه

دلا مون تو آسمون رها باشه

خیلی سخته اما فانوس دلُ

آروم آروم دیگه خاموش می کنیم

هرکی تو چشمای ما زل زد و رفت

مث آیینه فراموش می کنیم

به ما اجازه بدید آرمان خواه باشیم تا ثابت کنیم روح بزرگ تر از کالبد ،جنونش در خواستن امور نا معقوله . به ما اجازه بدید برای آرمان هایی که محقق نشد گریه کنیم و شرمنده ی نسل های بعد باشیم اما این روبدونید زیاده خواهی نسل ما حد توقعات نسل های بعد رو تعیین می کنه و این دلیل قانع کننده ای برا آرمان خواهیه .

اما به عنوان یه راز یا یه درد که دیگه بعد گفتن اساسا نه رازه و نه درد عرض می کنم تا جایی آرمان خواهم که نسل بعد خودم رو له نکنم به حدود عقل و فطرت او هم احترام می ذارم و اجازه می دم او هم دنیاش رو خودش بسازه همانطور که کسی مانع آرمان خواهی من نشد مانع آرمان خواهی اش نمی شم. به هر حال بخشی از حس آرمان خواهی شور انسانیه اگه چه سیاست از این شور انسانی بهره می بره و اون رو تحریک و تشجیع می کنه و به سمت هدفهای خاص هدایت می کنه اما شور انسانی حتی در ابعاد گسترده هم ممکنه نمایش تمایلات نفسانی باشه. من مثل هگل به روح معصوم جمعی اعتقاد دارم اما دریک دوره ی طولانی نه مقاطع کوتاه ..

عبور از آرمان می تونه حماسه ی ساختن یه آرمان بزرگترباشه مثل صلح حدیبیه به نظرم گاهی می شه از آرمان ها عدول کرد و صدای تحسین تاریخ رو شنید چرا داستان پراز آب چشم شاهنامه رو در قتل سهراب می خونیم و نا راحت میشیم چون رستم به خاطر آرمان خواهی بیش از حدش در نابودی دشمنان ایران فرزند خودش رو قربانی کرد. شاید اگه حکمت عدول از آرمان خداوند نبود ابراهیم هم همین بلا را یرسر فرزندش می آورد به هر حال گاهی از آرمان هام که به وضعیت نا معقولی مبتلا شده اند دست می کشم این یه حس انسانیه فقط ...و وجدانم رو بدهکارهیچ محکمه ای نمی بینم .