فقر متین
جنگ آنقدر مقدس نبود که همه ی گناهان ما راپاک کند اقتدار از دست رفته بعضی وجود های کوچک و متزلزل رابی تاب کرده چطور باور کنم از لب و دهانی دعا و وفحاشی توامان بیرون بریزد الا اینکه نفاقی در بین نباشد.
فیلم فحاشی رکیک به زن مسلمان و صاحب خاندان مقتدر سیاسی را دیدم تا چه به دیگران رفته ازین دست مسلمانی بچه های مسجد گفت "آنچه می بینم به بیداری ست یارب یا به خواب".
این توهم هول آور گیج ُ این قداره بندی و اسلام خواهی توامان را نه خوانده بودم نه دیده بودم دکان ولایت را بی رونق می کنند این خرده فروشان ریا کار .یعنی همه ی این افاضات سرهنگ بی فرهنگ به خاطر اصطبل و کاخ و ممتلکات و دارایی منتسب به خاندان کذاست این خشم بولشویکی ست رنگی از دین ندارد یعنی فضیلتی در شیخ پیر سیاست ندیدند که حرمتش کنند الا تمول و دارایی و کذا..این بخل چشمی سرهنگ بی فرهنگ ریشه در فقر و استیصال دارد اما نه فقر متین فقر امین که فقر بخیل
سعدی گفت:
توانگران را وقف است و نذر و مهمانی
زکات و فدیه و اعتاق و هدی و قربانی
تو کی به دولت ایشان رسی که نتوانی
جز این دو رکعت و آن هم به صد پریشانی
بصیرت را در این وجودها جستجو کنیم که کف به لب آورده ی غضبند ویترین های سیار حراج ارزش های انقلاب و جنگ بیایید امارت اسلامی نخواهیم اخلاق اسلامی جستجو کنیم که شرمنده ی تاریخ نشویم
بهتان و مسلمانی کجا با هم جمع می شود .
نه تو پنهون، نه من پیدا
نه ساعت بی خیال ما
نه کس دلتنگِ کابوسِ
حسابِ ماه و سال ما
نه این ساعت تو دور از من
نه این لحظه من آسوده
بمون نزدیک من بی من
که تا بوده ،همین بوده
تو آوازی شدی در من،
_چراغی رو به تاریکی_
من از عطر تو فهمیدم
به من بسیار نزدیکی
تو بیداری ونور تو ،
به این آیینه ها خورده
مث ماهی که تابیده
به تنگ ماهی مرده
پر از اسم تو، دالان ها
پر از حرف تو، پستو ها
پر از یاد تو، شبنم ها
پر ازعطر تو، شب بو ها
نه تو پنهون ،نه من پیدا
نه قصه رو به خاموشی
بمون نزدیک من ، بی من
هلاکم از فراموشی