سلام سال نو بر همه مبارک

 

اصل ترانه این بود کم و زیاد شد و اون شد که شنیدید

 

بهار اگه عطر تو رو نیاره

گل از گل شکوفه وا نمی شه

مثل پرنده عاشق بهاریم

هیچکی تو دنیا مث ما نمی شه

 

رود اگه عاشق نباشه اسیره

یه جا تو مرداب می مونه می میره

سر می زنه به سنگ و خار و خاشاک

می خواد که دریا رو بغل بگیره

 

رد می شن آدمای بی تفاوت

از رو پلای عابر پیاده

یه لحظه آسمونُ حس می کنن

ببین چقد دلخوشیا زیاده!

 

تو زندگی فکرای دور و نزدیک

فرصت دیدن بهارُ کم کرد

غمای بیخودی بزرگ و کشدار

زیاد شد و حوصله ها رُ کم کرد

 

تادل داری دنبال چیزی بگرد

که زندگی از تو نکرده پنهون

کلاف گنجشکای روی شاخه

ردیف کفترای دور ایوون

 

کی از تماشای جوونه سبزه

کی از تولد پرنده شاده

وقتی که شاخه ها به هم می خورن

کی عاشق زمزمه های باده

 

رد می شن آدمای بی تفاوت

پشت همین پنجره های بسته

می خوام سکوتُ بشکنم تو کوچه

می خوام بگم کی عاشقه کی خسته

 

ترانه همسفران باد  برای دوستی که خواسته بود

 

 

چشام يه مزرعه س يه دشت گندم

يه باغ باروني بي تبسم

 

يه پنجره به قاب عكس دنيا

يه حس دلسپرده ي تماشا

 

چي شد كه ريشه هامُ از تو كندم

من اين جهنمُ نمي پسندم

 

چي شد اُجاق گريه همدمم شد

يه چار ديوار بسته ،عالمم شد

 

تو باغ ويروني و من سرابم

بگو كدوم قصه اومد به خوابم

 

مي خوام ازين دلزدگي جدا شم

مي خوام كه برگردم و با تو باشم

 

من و تو باروني گريه هاييم

من و تو ريشه دار اين هواييم

 

دنيا جهنم نفاق ودشنه س

بهشت ما همين زمين تشنه س

 

چشام يه مزرعه س يه دشت گندم

چقد دلم تنگه براي مردم

 

در پرده هاي ني تو را خوانده بودم، پيش از برآمدن آفتاب از ايوان اعياني كوه ،  در آشوب دام ودد، از مسير گوسفندان و گوزنان ، همنفس با باد  و همسفر با خاك ، فانوس ياد تو بر سياه چادر تاريك شب آويزان است ، چون ماه نو، بر آستر كهنه ي آسمان كه مي تابد بر عشيره و عشاير .