سلام

عذر کوتاهی دارم کوچه آلاخون والاخون مخابراته نقب و حفره و قنات و سیم و کابل و کارگر و مهندس و ده روزه که قصه همینه خلاصه سیممون پیچیده و حبس کنده کاری تلفنیم تازه امروز رسیدیم اول خط.

 

سال های مشروطه را دیدم بریده بریده  حکایت اصلان و امینه اش واقعی بود باقی را شک دارم  .

 

 

افسانه نارسیس را اسکار وایلد دستی برده که به دلم نشست موزونش کردم با اضافه ای و حرفی .ترانه ای که شاید بعدا بشنوید .

 

 

صب تا شب کنار ساحل میومد

عاشق پری دریا شده بود

آدم قصه ی ما تموم عمر

لب دریا تک و تنها شده بود

 

محو چشم پری دریا می شد

با نگاهی که پر از اشاره بود

تب عشق دو نگاه مهربون

راز آسمون بی ستاره بود

 

تا یه روز که دل به دریا زد و رفت

روی بال موجای سر به هوا

تن به آرامش دریا زد و شد

طعمه ی پرنده ها و ماهیا

 

دریا دلواپس و غمگین که چرا

پری از رفتن او غصه نخورد

واسه اونکه صب تا شب گریه می کرد

عاشقی که دل به دریا زد و مرد

 

پری قصه ولی به طعنه گفت:

راز این فریبو فهمیده بودم

اون تو چشمام  به خودش خیره می شد

من تو چشماش خودمو دیده بودم

 

 

اصل قصه رو به اشاره ای مجمل تو کتاب جادوگر کوئیلو خوندم حکایت خود شیفتگی و جهل تا آخر خط است

دوست من فریدون هم از سفر اومد چهارشنبه کارگاه ترانه میاد. رازی .میدان قزوین جهت اطلاع .