حاجیان یک روز قربانی کنند ما به قربان تو هر شب می رویم

 ذبح عقل به دست عشق کار شگفتی ست آنچه از پدر ایمان شنیدیم.

 

یکی دیگه از ترانه هایی که به حسین زمان دادم یه اسم ساده ست تلاش ناکامی برای اثبات عشقی متفاوت ما در مقدرات و قابلیتهای وجودمان توان عرضه احساسات عاشقانه داریم هر کدام در تصرف اسمی هستیم و رنگ صدا هایمان به هم نزدیک است اما توهم داشتن عشقی متفاوت وا میداردمان تا قلبمونو دستمون بگیریم تازه با چشمهای خجالت زده تا باورمان کنند عاشقیم  از ته ته ته دل .جرئت گریز از خودمان را نداریم یه اسم ساده ایم مثل اسمهای همدیگه این تلاش ناکام رو به ترانه گفتم: 

 

 

یه اسم ساده ام مث اسم تموم آدما

یه دل بریده از همه  یه دل شکسته ی شما

 

یه اسم ساده ام ولی   یه روح مهربون دارم

وقتی کنارت می شینم  حس می کنم جنون دارم

 

نه با اجازه عاشقم نه با اشاره آشنا

فقط یه اسم ساده ام  فقط یه بنده ی خدا

 

عاشقتم اما صدام رنگ صدای آدماس

دوست دارم بهم بگو آخر عاشقی کجاس

 

قلبمو دستم می گیرم اما با چشمای خجل

می خوام که باورت بشه عاشقتم از ته دل